موسسه فرهنگی هنری بسته نگار

نقاشی کودک و نوجوان (خلاقیت)

کودکان کنجکاو و هوشیار هستند و در هر لحظه ی بیداری زندگی شان نسبت به تأثیرات حساس هستند، ولی همیشه هم قوه ی تشخیص ندارند و غالباً چیزهای مبتذل و پیش پا افتاده به اندازه ی آثار هنری یا طرح پیش پا افتاده به اندازه ی آثار هنری یا طرح پیشرفته تحسین آن ها را برمی انگیزد. کودکان سراسر جهان خصوصیات مشترک زیادی دارند.قبل از اینکه تحت تأثیر محیط خاصشان قرار گرفته و شکل بگیرند در مقابل محرک های مختلف چه طبیعی و چه مصنوعی عکس العمل های یکسانی نشان   می دهند؛ آن ها می خندند، می گریند و از دیدن و حرکت چیزهای رنگی شادمان می شوند و به صداهای محبت آمیز حساسند.


در تمام کشور ها کودکان خیلی کوچک هم سن به یک شکل طراحی می کنند. از خط خطی کردن شروع می کنند، به سمبل های ساده می رسند و تا تفسیر خاص و طبیعی پیش می روند. آن ها تمام این کارها را به طور غریزی انجام می دهند. و این بدین معنی نیست که آن ها چیزهای هنری  می آفرینند. زیرا آنچه را که به طور خود به خود به وجود می آورند معمولاً به طور نیمه خود آگاه با نوعی سادگی انجام می شود که تجزیه و تحلیل را محال می سازد. هیچ کودکی با کودک دیگر کاملاً مشابه نیست حتی دوقلوهایی که به خاطر شباهت ظاهری معلمشان را به اشتباه می اندازند عکس العمل های متفاوتی نسبت به محیط خود و توانایی های ذهنی متفاوتی دارند. مسئولیت اصلی معلم هنر و مدرسه این است که کودک را در جهت انتخاب های زیباشناسانه هدایت کند و تجربیات فراوانی مبنی بر ارزیابی هنرهای زیبا در اختیار او بگذارد. کودکان در مدرسه به درک، تشویق، راهنمایی و رهبری معلم دلسوز نیاز دارند. آن ها در دوستی، پسندیدن، رقابت سازنده و رقابت هوشی هم کلاس هایشان نیز پیشرفت می کنند. بنابراین کودک باید برای رشد از آرامشی احساسی، اعتماد به نفس، تکاپوی تکاملی، خلق کنجکاو و محیط پرورش دهنده در خانه و مدرسه برخوردار باشد.

چون هیچ گاه دو کودک کاملاً مشابه نیستند مشکل می توان گفت که دانش آموز کلاس اول چنین و دانش آموز کلاس پنجم چنان است. آن ها اغلب در محیط های متفاوتی هستند و معمولاً تجربیات متفاوتی هم دارند. با این حال معلم باید برای درک آن ها و کمک به رشدشان در هنر به خصوصیات وابسته ای تکیه نماید که به وسیله روان شناسان، انسان شناسان، پزشکان، جامعه شناسان، مربیان، والدین و معلمین به عنوان ویژگی مربوط به گروه های سنی معینی مشخص شده اند. اگر معلم این خصوصیات را بشناسد برای درک رفتار و توانایی کودکان در شرایط بهتری خواهد بود. کودکی که تحت تأثیر تشویق های محرک معلم قرار گرفته باشد می آموزد که بیشتر ببیند، بیشتر حس کند، از محیطش به طور ضروری تر آگاه باشد و در نتیجه اندیشه اش را به شکل شخصی و پراحساس تری سازمان دهد. معلم هنر باید از همان ابتدای کار درباره ی امکانات طراحی و کمپوزسیون با کودک در حال رشد صحبت نماید. کودکان بیش از آن چه ما تصور می کنیم دارای قوه تشخیص هستند. ممکن است معلم مجبور باشد اصطلاحات آموزشی ساده تری را برای کودکان خردسال مورد استفاده قرار دهد ولی پی خواهد برد که آن ها فکر استفاده از رنگ های تیره و روشن، ایجاد اشکال بزرگ و کوچک، تکرار پی در پی چیزی برای ساختن نقش و ساختن چیزهایی که در پر کردن فضا با هم متناسب باشند را به طور کامل و به راحتی می فهمند.

غالبآ آن چه را که در طراحی های کودکان هنر می نامند، آن شکل زیباشناسانه هنر مورد نظر ما نیست؛ بلکه نوعی بیان تصویری ساده به وسیله کودک است که می توان آن را بیشتر شبیه یک نوشته ساده دانست تا شعر.

در شعر کیفیت توصیف و بیان ما به پر احساس ترین کلمه یا عبارت به تجانس مؤثر حروف، به بحر و وزن و گاهی قافیه بستگی دارد. در بیان هنری کودکان نیز به ترکیبی از اصول و مبادی هنری پی می بریم که به وحدت سازمان و به ساخت نیرومند طرح بندی منجر می شود و در نتیجه از آثار معمولی و ضعیف متمایز می گردد.

تقریباً در تمام کتاب های معاصر در مورد آموزش هنر به کودکان شاهد تأکید به وظیفه معلم هستیم که به کودکان کمک کند تا چیزی برای گفتن، کشیدن، نقاشی کردن و … داشته باشد و به تجربیات غنی و ارزشمندی دست بزنند. گاهی معلم به کودکان کمک می کند تا حادثه یا احساسی را از گذشته به خاطر بیاورند. غالبآ معلم تجربه جدیدی را از طریق گردش علمی، آوردن مدل به کلاس، نمایش، فیلم یا سفر فراهم می کندو اما این برای آموزش کیفی و کامل هنر کافی نیست؛ معلم باید بیاموزد که هم کودکان را راهنمایی کند و هم تجربیات آن ها را در غالبی منظم و زیباشناسانه تر تفسیر نماید. برای اینکه بیان کودک در مورد برخورد با موقعیتی هنری باشد باید با اصول ساخت، طرح بندی و کمپوزیسیون پیوند داشته باشد. کودکان را باید در محل طراحی تشویق نمودتا با کشیدن شکل های بزرگ و با جرأت حداکثر استفاده را از کاغذ ببرند.

هر قدر طراحی از اشیاء و حیوانات بزرگتر باشد امکان بیشتر هست تا کودک اجزاء ویژه ی روی سطح و بافت ها را مشخص کند. کودکان باید هم در کلاس و هم در برنامه های طبیعت با نظارت معلم فرصت داشته باشند تا به طور مستقیم از واقعیت طراحی کنند. از طریق این تجربیات بی واسطه، کودک می آموزد تا توانایی بصری خود را تقویت کند و نیروی خود را در بیان تصویری افکار و واکنش های خود توسعه دهد.